بعضی خوانندهها فقط با یک کارشان جاودانه میشوند و با همان یک اثر میتوانند نسلهای مختلف را درگیر کنند.
ترانه «ایران ایران» مازیار نمونه خوبی برای اینجور قطعههاست و در اهمیت آن همین بس که حسین زمان ـ که خود این ترانه را دوباره اجرا کرده ـ گفته است که وقتی سال59 برای تحصیل در آمریکا به سر میبرده، با شنیدن این آهنگ منقلب شده، به ایران برگشته و به جبهه رفته است.
جالب است که اجرای این قطعه به سال 57 و 26 سالگی مازیار بازمیگردد. در این چند سال 4 آلبوم «گل گندم»، «کودک قرن»، «کبوتر» و «ماهیگیر» از او در دسترس بود که اولی بدون اجازه او و دومیپس از مرگش در 44 سالگی منتشر شد. پس از گذشت یک دهه از مرگ مازیار، تازگیها آلبوم «تنهایی» از او به بازار آمده است.
«شک نکنید من یک روز خواننده معروفی خواهم شد.» این جمله را سالها پیش در نیمه دوم دهه 40، عبدالرضا کیانینژاد ـ دانشآموز دبیرستانی در بابل ـ در جمع دوستانش گفته بود. چند روز بعد وقتی آشنای آهنگساز یکی از همین بچهها، سراغ جوان لاغری را گرفت که جلوی دوچرخه دوستانش نشسته بوده و با صدای مبهوتکنندهای میخوانده، همه به اعتماد به نفس دوستشان ایمان آوردند.
مسابقات هنری دانشآموزان فرصت خوبی برای عرضاندام این نوجوان خوشصدا بود؛ طوریکه در یکی از این مسابقات که به داوری استاد محمد نوری برگزار میشد، او توانست رتبه اول را بین دانشآموزان سراسر کشور از آن خود کند. اما اینها برای رسیدن به معروفیت کافی نبود. تهران مثل همیشه شهری وسوسهانگیز برای استعدادهای جوان بود؛ برای همین جوان شهرستانی به تهران سفر کرد تا در فضاهای حرفهای خودی نشان دهد.
بالاخره جهانبخش پازوکی ـ آهنگساز و ترانهسرا ـ تصادفا در یکی از اجراهای او حضور داشت و با شنیدن صدایش پیشقدم شد و به این هنرمند جوان پیشنهاد همکاری داد. نکته جالب اینکه حتی اسم هنریِ مازیار را همین آهنگساز برای او انتخاب کرد.
اولین کار جهانبخش پازوکی و مازیار با عنوان «آرزوی فردا» (... همه گفتن، همه رفتن اما من/ با یه دنیا آرزو جا موندم...) تهیه و منتشر شد. استقبال فراوان مردم از این ترانه، افق تازهای از فعالیت حرفهای در برابر مازیار جوان گشود.
حاصل همکاری پازوکی و مازیار، ترانههای ماندگاری مثل« ماهیگیر» و «کبوتر» شد که حتی پس از گذشت بیش از 3 دهه از زمان ساختشان، هنوز شنوندگان از پخش آنها در صداوسیما استقبال میکنند.
بعدها برای او زمینه مساعدی برای همکاری با اساتید آهنگساز آن دوران همچون بابک بیات، محمد شمس، عماد رام، ناصرچشم آذر، تورج شعبانخانی و... فراهم شد.
دیگر مازیار خواننده معروفی شده بود و ادعای آن نوجوان دیروز به واقعیت پیوست. جالب اینکه تحقق رؤیای نوجوانی برای او آزردگی خاطر به همراه داشت؛ «این معروفیت هم خیلی دستوپاگیر شده. آدم حتی در یک جای عمومی هم نمیتواند با خیالی آسوده و به دور از چشمهایی که به او خیره شدهاند، غذا بخورد».
اما در اوج شهرت انگار دل خواننده جوان جای دیگری بود. یکی از دوستان قدیمی مازیار خاطرهای نقل میکند که بازگوکننده دلتنگیهای او هنگام سفر به پایتخت است؛ «با هم در پارک دانشجو روی نیمکتی نشسته بودیم. مازیار که ظاهرا غم غربت بر دلش سنگینی میکرد ناگهان با صدای پرطنینش شروع کرد به خواندن آواز کتولی (از آوازهای مقامی منطقه مازندران).
هر لحظه بر تعداد رهگذرانی که در برابر چشمان بهتزده من توقف میکردند، اضافه میشد. مازیار که دیگر خود را از مکان جدا کرده بود بیتوجه به جمعیت مقابلش همچنان ادامه میداد. در پایان این آواز چیز جالبی که به چشمم خورد، چشمان خیس بسیاری از رهگذرانی بود که آواز مازیار را گوش میدادند.
یکی از افراد ضمن تشکر از مازیار گفت: ما که چیزی از اشعار نمیفهمیم ولی هر چه که هست، غم عجیبی هست در صدایت، مرد!».
گذشته از تعلقخاطر او به شهرش، صدای مازیار اصالت و رگ و ریشهای ایرانی داشت. کارشناسان یکی از دلایل موفقیت او و تمایزش از خوانندگان پاپ مطرح زمانش را آشنایی او با ردیفهای ایرانی و حتی موسیقی مقامی منطقه مازندران میدانند.
رامین فیروزفر، یکی از دوستان مازیار که خود از نوازندگان و آهنگسازان شمالی است میگوید: «مازیار کاملا به ردیفهای آواز ایرانی و نواهای مقامی مناطق شمالی کشور آگاهی و گرایش داشت و آگاهانه و با هوشمندی خاصی مانند یک کدبانو از آنها برای تزئین اثرش استفاده میکرد».
او از یکی از ملاقاتهایی که در روزهای اوج مازیار با او داشته یاد میکند و میگوید: «مازیار با شوق و شعف خاصی از تصمیمش برای تلفیق گوشههای آواز ایرانی، تحریرهای موسیقی مقامی مازندران و شیوه خوانندگی پاپ در اثر جدیدش صحبت میکرد. پس از شنیدن گوشه کوتاهی از این اثر که برایم خواند، فهمیدم اثر درخور توجه و ارزشمندی در حال تولد است. بعدها این ترانه با عنوان «من و شمع» منتشر شد؛ «من و شمع نیمه جان، امشب بس که باریدیم شب به تنگ آمد».
روزهای پرکار مازیار یکی از پی دیگری میگذشت تا سال 1357 که مصادف بود با پیروزی انقلاب اسلامی. مازیار بعد از بهمن 57 همچنان فعالیت میکرد و حتی در سال58 ، همصدا با مردم کشورش ترانه بسیار زیبای «شهید» را روی آهنگی از زندهیاد بابک بیات در سوگ شهیدان خواند ولی اوضاع کمکم تغییر کرد و یکباره کلیه فعالیتهای موسیقی پاپ متوقف شد.
با این حال خواننده 26 ساله در اوج جوانی و توانایی هنری حاضر به ترک وطن نشد. همسر مازیار درباره دلبستگی مازیار به سرزمین مادریاش میگوید: «مازیار همواره معتقد بود آثاری که پیش از انقلاب تولید کرده، کاملا قابل دفاع و ارزشمندند و لزومی بر ترک کشور نمیدید.
او چنان علاقهای به سرزمین مادریاش داشت که با وجود فراهم بودن شرایطش برای اقامت در خارج از کشور، تمایلی به مهاجرت نداشت. نکته جالب دیگر این بود که ما در زندگی خود برنامه ثابتی داشتیم و آخر هفتهها را در زادگاه مازیار ـ بابل ـ سپری میکردیم. مازیار در دورانی که بحث اقامتمان در خارج مطرح بود به من میگفت اگر هر هفته هوای بابل را استشمام نکنم میمیرم! عشق عجیبی به زادگاهش داشت. شاید برایتان عجیب باشد که حتی در منزل که برای خودش میخواند، همیشه آوازها و نغمههای مازندرانی چون کتولی و امیری بر لبانش بود».
پس از گذشت سالها، با فراهم شدن زمینه برای فعالیت در زمینه موسیقی پاپ، مازیار برای گرفتن مجوز دست به کار میشود. همسرش از اصرار او برای گرفتن مجوز یاد میکند و اینکه با وجود رفتوآمدهای زیاد، همیشه لبخندی بر لب داشت و میگفت: «بالاخره یک روز مجوز میگیرم».
نهایتا در سال 77 آلبوم «گل گندم» منتشر شد و ظاهرا دومین جمله تعیینکننده زندگی مازیار هم به واقعیت پیوست. اما پخش این آلبوم، اتفاق ناگواری در زندگی مازیار بود. مازیار هیچ اطلاعی از انتشار آلبومش نداشت و هیچ نفع مادیای از آن نبرد.
همسر مازیار قضیه انتشار این آلبوم را اینطور روایت میکند: «در همان روزهایی که همسرم مراجعات بینتیجه و مکرری به ارشاد برای اخذ مجوز داشت، فردی به نام منطقی که سابقه آشنایی با همسرم داشت به او مراجعه کرد و ضمن اظهار تنگناهای مالی شدیدی که برایش پیش آمده بود، از او خواست که کارهایش را در اختیار او قرار دهد تا با توجه به روابطی که دارد مجوز ترانهها را بگیرد.
مازیار هم به خاطرتنگنای مالی او و همچنین بینتیجه بودن پیگیریهایش به این درخواست پاسخ مثبت داد. چند وقت گذشت و از منطقی خبری نبود تا اینکه یک روز با کمال تعجب از بلندگویی در پارک صدای مازیار را شنیدم. به کیوسکی که این ترانه را پخش میکرد مراجعه کردم و با حیرت فراوان کاست جدیدی دیدم با نام «گل گندم» و با صدای مازیار!».
گذشته از کلاهبرداری و فروش بیاجازه اثر، این سکه روی تلخ دیگری هم داشت؛ ارشاد فقط به یکی از کارها مجوز داده بود و همین برای او دردسرساز شد. با وجود ضربه روحی شدید ناشی از این اتفاق، مازیار به تلاشهایش ادامه داد و پس از مذاکرات مجدد با مسئولین ارشاد، دوباره به اخذ مجوز ـ البته برای کارهایی جدید ـ امیدوار شد.
مازیار در مراحل اولیه تولید کار تازهاش بود و توانسته بود یک برداشت ابتدایی از ترانههای این کاست تهیه کند اما این بار سایه مرگ به مازیار فرصت نداد و در 16 فروردین 76، در حالی که انتشار این آلبوم را به چشم ندیده بود، به علت سکته قلبی و مغزی درگذشت.
به هر حال با تلاش بسیاری از اطرافیان، کاست مازیار با عنوان «کودک قرن» بعد از مرگش و از روی همان نسخه ضبط شده ابتدایی روانه بازار شد و داستان هنرمند نوجوانی که سودای خواننده شدن در سر داشت، در کارهایش ادامه پیدا کرد.
مازیار از نگاه اهالی موسیقی
وقتی از اهالی موسیقی و آهنگسازانی که در دورههای مختلف با مازیار کار کردهاند درباره او میپرسیم، علاوه بر تاکید بر قابلیتهای هنری، از اخلاق فردی و شخصیت او به نیکی یاد میکنند.
محمد نوری؛ خواننده
لطیف و ظریف، بدون مدرسه
اولین آشنایی من با زندهیاد مازیار، مربوط به زمانی بود که او سن کمی داشت و در مسابقات هنری دانشآموزان کشور شرکت کرده بود. در آن دوران من داور این مسابقات بودم که مازیار از من رتبه بسیار خوبی گرفت.
مازیار با اینکه مدرسه صدایی را نگذرانده بود ولی صدایش لطافتها و ظرافتهایی داشت که آن را بسیار دوستداشتنی میکرد.
او جوان باشخصیت و مهربان و بااخلاقی بود که برایش احترام زیادی قائل بودم. به نظر من آنچه هنرمندان امروز باید مدنظر داشته باشند، اخلاقیات اجتماعی و انسانی است که مازیار این را در حد عالی دارا بود. از رفتن مازیار خیلی متاثر شدم و هر جا که باشم از او به احترام یاد میکنم.
ناصر چشمآذر؛آهنگساز
حیف که زود رفت
اولین بار حدود سال54، 55 در تلویزیون ـ وقتی برای اجرای اولین کارشان یعنی «آرزوی فردا» حاضر شده بودند - با هم آشنا شدیم و صدای دلنشین، گرم و جذابش به دلم نشست و بعدها تنظیم چندین کار ایشان بر عهده من بود.
این همکاریها باعث شد تا سالهای متمادی دوستان خوبی برای هم باشیم. از لحاظ خوانندگی در زمان خود مهره بسیار باارزشی بود برای موسیقی ما و از نظر جنس و تونالیته صدا، صدای گرم، دوستداشتنی و دلنشینی داشت.
تکنیک صدای خوبی داشت و از لحاظ وسعت صدا تا آنجا که من با ایشان کار کردهام، حداقل یک اکتاو و نیم را میخواند و از آن دسته خوانندگانی بود که صدای بالا را بسیار خوب اجرا میکرد.
بر دکلمه شعر خیلی تسلط داشت و حتی اگر اشعارش معانی پیچیدهای داشت، آنچنان خوب و گویا تلفظ و ادا میکرد که آن اشعار پررمز و راز عمیق هم برای هر شنوندة سادهای قابل استفاده بود.
مازیار انسان بسیار شریفی بود، کار خودش را میکرد، اتکا به کار خودش داشت و اهل حسادت نبود. این اواخر صحبتهایی با مرحوم مازیار برای کارهای گروهی داشتیم اما حیف که زود از بین ما رفت، حیف.
تورج شعبانخانی؛ آهنگساز
کاملا مخملی بود
همکاری من و مازیار بر میگردد به سال56. در آن زمان 2 کار از ساختههای خودم را در اختیارش قرار داده بودم؛ یکی ترانهای با نام «باغچه» و کار دیگر مربوط به موسیقی متن فیلم «بیگناه» بود که «تو که نیستی» نام داشت.
صدای مازیار یک صدای کاملا مخملی بود و خود او هم در خوانندگی جا افتاده و مسلط بود و بین خوانندههای آن دوره کلاس خاصی داشت.
نکته گفتنی دیگر این است که در آواز برای گوش ما شرقیها، غلت ها و تحریرهای یک صدا تاثیرگذار است که صدای مازیار با داشتن این پارامترها آن احساس لازم را به زیبایی به شنونده میداد.
جهانبخش پازوکی؛آهنگساز، ترانهسرا
با یک بار تمرین، کار را تمام میکرد
در اولین برخوردی که به صورت اتفاقی با ایشان داشتم، فهمیدم صدای بسیار بسیار پخته، قوی و پرتحریری دارد و می تواند یک صدای تازه و فرم جدیدی را در خوانندگی ارائه بدهد. به ایشان پیشنهاد شروع کار حرفهای را دادم.
وقتی اولین کار مشترک که عنوانش «آرزوی فردا» بود را با نام مستعاری که خودم برایش انتخاب کرده بودم - یعنی همان نام مازیار - ارائه کردیم، بسیار استقبال شد و به نقطه شروع خوبی برای ادامه همکاریهای بعدیمان تبدیل شد.
اگر در مورد صدای مازیار بخواهم حرف بزنم باید بگویم که صدایش صدای خود مازیار بود. تحریرهای بسیار مطلوبی داشت، اوج صدای بسیار خوبی داشت؛ یعنی نه آنطور بود که فریاد گوشخراش شود و نه آنچنان که صدای پایینی داشته باشد.
ضمنا به قدری بااستعداد بود که تنها پس از یک بار تمرین و یک اجرای تمرینی در استودیو، برداشت نهایی را ضبط میکردیم. هرچند که فعالیت مازیار به ناگاه متوقف شد ولی به نظر من او در همان زمان هم به پلکانهای بالایی رسیده بود اما اگر مازیار همچنان فعال در بین ما بود، اوج خوانندگی او تداوم پیدا میکرد و سبک مخصوصاش بیشتر شناخته میشد و مورد استقبال قرار میگرفت.
صدای مازیار در چند سال اخیر، صدای بینظیری بود. در کنار همه اینها، مازیار جوانی بسیار مؤدب، مهربان و خانوادهدوست بود.